حمایت مالی از سایت بدون پرداخت پول!

با سلام و احترام حضور دوستان و همراهان عزیز سایت انگل شناسی پزشکی

همینطور که همه شما می دانید نگهداری و بروز رسانی سایت علاوه بر وقت و انرژی مستلزم هزینه های مختلفی است که مجموع این هزینه در هر سال به مبلغی بیش از ۵ میلیون تومان می رسد. 

از آنجایی که این سایت با میل علاقه شخصی گردانده می شود و هدف مالی و کسب درآمدی در آن وجود ندارد و از طرفی هزینه های نگهداری از آن هر ساله افزایش می یابد، به جهت جبران بخشی از هزینه ها، علی رغم میل باطنی ماژول نمایش تبلیغات را به سایت اضافه کردیم.

شما دوست عزیزی که از مطالب این سایت بهره مند شده اید، می توانید در صورت تمایل فقط با دو کلیک و چند ثانیه وقت به روش زیر، از سایت حمایت کرده و به هزینه های آن کمک کنید.

لازم به توضیح است که در این فرایند لازم به پرداخت هیچ مبلغی نیست.

حمایت مالی بدون پرداخت پول

اقدام اول: معرفی سایت به دوستان خود

اقدام دوم: کلیک بر روی تبلیغاتی که در انتهای صفحه نمایش داده می شود و باز کردن آنها

 

و درصورت تمایل به همکاری بیشتر

کلیک بر روی گزینه زیر و گرفتن یک فال حافظ برای خودتون 🙂

(اگر با گوشی صفحه را باز کردید، در صورت پیشنهاد به نصب اپلیکیشن های تبلیغاتی، از دانلود و نصب آنها خودداری کنید.)

اگه دوست داشتین عدد فالتون رو تو کامنت ها بنویسید.

انجام این موارد فقط یک بار در هر روز یا مراجعه به سایت کافی می باشد.

با تشکر از همراهی و همکاری و حمایت شما

۵ دیدگاه

  1. نوشته های این پیج همیشه برای من مفید هستند و سعی می کنم همه رو بخونم
    با تشکر از شما

  2. غزل شماره ۱۱۱ دیوان حافظ

    عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
    عارف از خنده می در طمع خام افتاد

    حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
    این همه نقش در آیینه اوهام افتاد

    این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
    یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد

    غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
    کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

    من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
    اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

    چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
    هر که در دایره گردش ایام افتاد

    در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
    آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد

    آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
    کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد

    زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
    کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

    هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
    این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد

    صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
    زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد

  3. خیلی ممنون از زحمات شما. همیشه از مطالب این سایت استفاده میکنم

    غزل شماره ۳۱۷ دیوان حافظ

    فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
    بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 + چهارده =